خودت را دوست داشته باش....مطلب ارسالی از‎ ‎دختر پاییز

چرا خودمان را دوست نداریم؟؟ چرا با خود غریبه ایم؟؟

چرا خودمان گروگان گیر خودمان شدیم؟!!!

چه کسی بیشتر از خودمان می تواند ما را دوست داشته باشد؟؟

چه کسی بهتر از خودمان می تواند برایمان دلسوزی کند؟؟

چه کسی بهتر از خودمان می تواند ما را درک کند؟؟

چرا خودمان را نمی فهمیم؟؟؟

باید بدانیم با دوست نداشتن و جدایی از خود باید با همه آن چیزهایی

که دوست می داریم خداحافظی کنیم!!

هر آنچه که می خواهیم، هرچه که باشد با عشق و دوست داشتن

برانگیخته می شود و به سوی ما می شتابد!

مگر آرزو نداری موفق شوی؟ پس اول باید آن کسی را که این آرزو

را دارد دوست داشته باشی! یعنی خودت را.....




می پسندم نمی پسندم

مطالب مرتبط

    نظرات

    طوفان
    طوفان در تاریخ 1390/12/5/5 و 23:14 گفته :
    جالب بود
    raha
    raha در تاریخ 1390/11/24/1 و 13:46 گفته :
    نه تو می مانی و نه اندوه
    و نه هیچیک از مردم این آبادی…
    به حباب نگران لب یک رود قسم،
    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
    غصه هم می گذرد،
    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…
    لحظه ها عریانند.

    به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
    صادق
    صادق در تاریخ 1390/11/23/0 و 13:37 گفته :
    چه کنم خود بشناسم تا تو را دریابم / هوس و شهوت خود را تا به طور اندازم

    رمز و اسرار درون دل من از چه قرار / این قرار است که من در پی خود تن به فرار

    عقل پوسیده ی من هیچ ندانست تورا / کاش می شد که بفهمم نغمه ی این دل را

    قلب هر ثانیه ای گوش زد قدرت توست / نبض هر ثانیه گوید که باید دل جوست

    خواب هر روز بگوید که تو هم خواهی مرد / مرگ یک عمر بگوید که تو هم خواهی خفت



    منتظر تبادل دردمان
    طوفان
    طوفان در تاریخ 1390/12/5/5 و 23:14 گفته :
    جالب بود
    raha
    raha در تاریخ 1390/11/24/1 و 13:46 گفته :
    نه تو می مانی و نه اندوه
    و نه هیچیک از مردم این آبادی…
    به حباب نگران لب یک رود قسم،
    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
    غصه هم می گذرد،
    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…
    لحظه ها عریانند.

    به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
    صادق
    صادق در تاریخ 1390/11/23/0 و 13:37 گفته :
    چه کنم خود بشناسم تا تو را دریابم / هوس و شهوت خود را تا به طور اندازم

    رمز و اسرار درون دل من از چه قرار / این قرار است که من در پی خود تن به فرار

    عقل پوسیده ی من هیچ ندانست تورا / کاش می شد که بفهمم نغمه ی این دل را

    قلب هر ثانیه ای گوش زد قدرت توست / نبض هر ثانیه گوید که باید دل جوست

    خواب هر روز بگوید که تو هم خواهی مرد / مرگ یک عمر بگوید که تو هم خواهی خفت



    منتظر تبادل دردمان
    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید
    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه: